براي نمونه اولين پوستر هايي که پدر و پدربزرگ هاي ما را براي ديدن نخستين فيلم هاي سينماي ايران، ترغيب مي کردند داراي چنين ويژگي بودند در اين پوستر ها مشخصات فيلم از جمله نام بازيگران، کارگردان و... به ساده ترين شکل و به سه زبان فارسي، فرانسه و روسي منتشر مي شد.
پيشرفت صنعت چاپ و پيدايش هنر عکاسي با ايجاد تحولي شگرف در طراحي پوستر به تدريج تصاوير را به درون پوستر ها کشاند تا پوستر ها به ترکيبي از نوشته و تصوير بدل شوند.
در اين شرايط بود که طراح پوستر مجبور شد براي انتقال پيام به مخاطب به فراگيري اصول زيبا شناسي بپردازد و اين امر رفته رفته به اصول و قواعد طراحي پوستر هويتي مستقل بخشيد.
در واقع با ورود تصاوير به پوستر ها نه تنها از اهميت نوشتار در آنها کاسته نشد بلکه به ايجاد جنبشي جديد در نحوه طراحي حروف پوستر انجاميد.
چرا که از آن زمان به بعد حروف مي بايست در کنار تصاوير که داراي قدرت بصري بالايي بودند جلوه کرده و به انتقال پيام و شعار مورد نظربه مخاطب کمک کنند.
در نتيجه اين تحولات لزوم ايجاد يک دگرگوني در فرم ، اندازه و شکل نوشتار در پوستر بيش از پيش حس شد و با گذشت زمان و با شکل گيري شيوه هاي گوناگون تايپوگرافي، حروف و نوشتار جايگاه ويژه اي در پوستر پيدا کردند. رونالد بارتز اديب و فيلسوف فرانسوي مي گويد: «در گذشته عکس ها و تصاوير معنا را به تصوير مي کشيدند و امروزه نوشتار تصاوير را با خود حمل مي کنند و تصاوير را با فرهنگ و تصورات آميخته مي سازند»
نوشتار جدا از رسالتي که بر عهده دارد (خبررساني) با تبديل شدن به يک فرم در ترکيب بندي (کمپوزيسيون) با کل پوستر يگانه شده و به عنوان يک اثر تجسمي مستقل، نقوش ماندگاري را در ذهن مخاطب بر جاي مي گذارد. به عبارت ديگر پوستر با جدا شدن از موضوع خود همچون هر اثر هنري ديگر فارغ از زمان و مکان باقي مي ماند.
حروف پوستر بايد در درجه اول خوانا و سپس خواندني باشد. خوانا از لحاظ وضوح روشني و رسا بودن به گونه اي که مخاطب هنگام مشاهده حروف بر خواندن آن هيچ مشکلي برنخورد. خواندني از اين جهت که قرائت کردن نوشتار براي خواننده همراه با نوعي چالش توأم با لذت وعلاقه باشد و هيجان مخاطب را برانگيزد.